مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
این بارگاه قدس که از عرش برتر است آرامگـاه دخـتـر موسی بن جعـفر است جانم فـدای گـنبد زردش که سالهاست خورشید از تشعشع نورش، منّور است بر شانههای گرم حرم تکیه کرده مست این دو مناره که به بلندای محشر است در چشم ما، زمرّد و دُرّ و عقیق و لعل گرچه رواقها همه از سنگ مرمر است جایی که شهر قـم، حـرم آل فاطمهست تولیّتـش به عهـدۀ او تا به محشر است عـطر مـزار گـم شده را پـخـش میکند قبری که عکس واضحی از قبر مادر است او خواهر امام رضا نه، که عشق اوست اصلاً بگـو که دار و ندار بـرادر است از اشـتـیاق آمدنش سمت شهـر طـوس فهمیدهام امام رضا، جان خواهـر است مثل برادرش شده، یعنی که پـلکهاش زخمی ز فرط گریه بر آقای بیسر است با گریه خو گرفته کنارش دو چـشم ما جایی که اشک دیدۀ او روضه پرور است خـیـلی شـبـیه حـال رباب است حال او از بس به یاد خشکی لبهای اصغر است زهـر جـفا چهها که نکردهست با دلش در این دقـایقی که نفـسهای آخر است هر چند داغ دیده و هجران کشیده، باز شکر خدا که روی سرش، دست مَعجر است یک لحظه رو به جانب گودال کن ببین زینب هنوز خیره به رگهای حنجر است شلاّق و کعب نیزه و سیلی به یک طرف زخـم زبان شمر ز هر چیز بدتر است |